بایگانی ماهانه: ژانویه 2015

آمدم بنویسم » دلم برات تنگ شده » و بروم اما دیدم نه این چهار کلمه بیان این حجم دلتنگی من است نه تو این همه دلتنگی در باورت میگنجد….این بود که فقط رفتم…

نوشته‌شده در تنبلک | دیدگاهی بنویسید

بی طاقتی

اگر امروز نیامدی دیگر هیچوقت نیا هیچوقت… اگر بگذاری و بتوانم امروز را با این همه دلتنگی و بی طاقتی تنهایی بگذرانم همه ی عمر باقیمانده ام را هم میتوانم بی تو بگذرانم…پس لطفا یا همین امروز یا هیچوقت…

نوشته‌شده در zozo | دیدگاهی بنویسید

حافظیه

یارب از خاطرش اندیشه ی بیداد ببر…

نوشته‌شده در zozo | دیدگاهی بنویسید

خدای بی زمان

بیشترین اختلاف من و خدا برمیگردد به عدم تفاهممان درباره ی گذشت زمان. زمان برای من و او مثل هم نمیگذرد و از همین جا کار خراب میشود و اختلاف بالا میگیرد. من نمیفهمم درک او از گذر زمان و … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در zozo | دیدگاهی بنویسید

بی تویی

بیا با هم حرف بزنیم گور بابای همه چیز و همه کس،  گور بابای گذشته های از هم جدایمان و آینده ی؟!!…بی خیال…. بیا با هم برای خاطر همین لحظه ها که دارند بی تو میگذرند…بیا با هم…

نوشته‌شده در zozo | دیدگاهی بنویسید

به همین سادگی

هر روز صبح تکه های از هم پاشیده ی زنانگی ام را جمع میکنم میگذارم زیر پاشنه کفشهایم تا در دنیای مردانه ام کوتاهی نکرده باشم. گیر کرده ام میان زنی که من نیست و منی که زن نیست، خسته … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در zozo | دیدگاهی بنویسید